آد و غول های یخی
در روزگاران دور، پسری نوجوان به نام «آد» زندگی میکرد که کمی غیرعادی بود. پدرش دو سال پیش در بحبوحه جنگ چنان که شایسته یک وایکینگ بود به دست اسکاتلندیهای با افتخار کشته نشده بود. مادرش بعد از مدتی با فردی به نام «آلفرد» ازدواج کرده بود. در زمستان آد از خانه گریخت، در حالیکه یک پایش مجروح بود و با چوب زیر بغل راه میرفت. او در جنگل به موجوداتی برخورد کرد که داستان غریبی برایش تعریف کردند. آد بعد از آگاهی از اسارت شهر باستانی خدایان شمال به دست غولهای یخی مهاجم روانه سفر شد تا شهر را از چنگال ستمگر غولهای یخی مهاجم نجات دهد و در این راه پرخطر اسیر ماجراهای وحشتناکی شد.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد