آملیا
"آملیا سدلی" به همراه "ربکا شارپ" از مدرسهای خصوصی فارقالتحصیل میشوند. کمی بعد ربکا با ستوان "راودن کراولی" و آملیا با ستوان "جرج آزبرن" ازدواج میکنند. در زمانی که این دو راهشان را در جامعهی نجیبزادگان و اشرافزادگان میگشایند، نبردهایی ـ نظامی و خانوادگی ـ روی میدهد و فرصتهایی پی میآید و از دست میرود. ربکا که انسانی طمعکار است برای دستیابی به ثروت و موفقیت از هیچ کوششی دریغ نمیکند، در حالی که آملیا عاشقانه شوهرش را میپرستد. کمی بعد شوهر آملیا در جنگ کشته میشود، در حالی که یادگاری به جای گذاشته است؛ آملیا صاحب پسری میشود و عاشقانه به او عشق میورزد. از طرفی ربکا نیز صاحب پسری میشود. مدتی بعد شوهر ربکا به دلیل رفتارهای نامناسب او به همراه پسرش او را ترک میکند و در پی آن ربکا از جامعه طرد میشود. سالها بعد سرهنگ "ویلیام" ـ از دوستان قدیم جرج که شخصیتی استوار و محترم دارد و از سالها قبل عشق آملیا را در دل داشته و او را میپرستیده ـ از آملیا درخواست ازدواج میکند. آملیا که هنوز عشق جرج را در دل دارد، نمیپذیرد. اما کمی بعد توسط ربکا به حقایقی دربارهی بیوفایی جرج پی میبرد و با خاطری آسوده عشق دوبین را پذیرفته و با او ازدواج میکند.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد