اژدهای گل آفتابگردان
اژدها چنگالش را برداشت و کرد توی جاده و چرخاند. چرخاند و چرخاند. جاده مثل یک ماکارونی لوله شده دور چنگالش؛ با همه ماشین ها، تونل ها و تابلوهایش. اژدها چنگالش را گذاشت گوشهی لپش، چشمهایش را بست و گفت: «بوق بوق… ویژ ویژ… بوق بوق.»
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد