این داستان جک ولوبیای سحرآمیزنیست !
جک از دار دنیا فقط یک گاو داشت که از بختِ بد دیگر شیر نمیداد. برای همین هم جک گاو را به روستا بُرد که بفروشد. توی روستا به جک پیشنهاد دادند گاوش را با پنجتا لوبیا عوض کند. پنجتا لوبیا؟ چه مسخره! تازه، دلِ آدم درد میگیرد! اما جک متوجه شد که به اینها میگویند لوبیای سحرآمیز!
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد