بابا نوروز و انتظار

بابانوروز غیر از خدا هیچ یار و یاوری نداشت. تنها دوست صمیمی‌اش «عمو ذوالفقار» بود که وسط آبادی، دکان آهنگری داشت. روزی از روزها، بابانوروز قصد سفر کرد. او تصمیم گرفته بود مردی را ببیند که نمی‌دانست چه شکل و شمایلی دارد. ولی خوب می‌دانست که خیلی مهربان است و شنیده بود خیلی از آدم‌ها آرزوی دیدارش را دارند.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد
ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامی
نویسنده محمدرضا اصلانی
مترجم ندارد
تصویرگر حسن عامه کن
قطع کتاب خشتی بزرگ
سال چاپ 1395
نوبت چاپ
نوع جلد شومیز
زبان فارسی
جنس کتاب کاغذی - گلاسه
ویراستار حمید گروگان
تعداد صفحات 48
مشخصات ظاهری موارد دیگر