بدون مرز
«جرمایا» بزرگترین طرفدار بیسبال توی دنیااست و تقریباً همه چیز را در مورد این ورزش میداند. بنابراین وقتی به او میگویند بعد از عمل جراحی قلبش نمیتواند بیسبال بازی کند، تصمیم میگیرد بهترین کار بعدی را انجام دهد و مربی شود. جرمایا و پدرش «والت» تازه به شهر جدیدشان اسبابکشی کردهاند. این شهر برای تیم بیسبال قهرمانش معروف است. ولی وقتی جرمایا میرسد شهر درگیر یک رسوایی شده و چیزی نمانده امیدشان را به بیسبال از دست بدهند. همه چیز بستگی به جرمایا و روحیهی مثبت «من میتوانمِ» او دارد تا شهر و بازیکنانش را دوباره به بازی برگرداند.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد