بوراندخت

بوراندخت، در کمین گله‌ گرازهایی نشسته بود که آرام و بی‌خبر می‌چریدند. باد ملایمی، دریای علف‌های دشت را موج‌وار می‌جنباند. بوراندخت موهای بافته شده‌اش را دور گردنش پیچیده بود و مثل صخره‌ای پایدار، سر راه موج علفزار نشسته و به رو‌به‌رو خیره شده بود. گرازها هر لحظه به تیررس او نزدیک‌تر می‌شدند، بی آن‌که حضور او را احساس کنند. دشت چنان ساکت بود که او به‌آرامی نفس می‌کشید مبادا گرازها صدای نفس‌هایش را بشنوند بوراندخت، تیر را در زره کمان میزان کرد و آرام و پرقدرت کشید؛ کمان مثل شاخه‌ ای شوم از میان علف‌ ها بالا آمد. نگاهی به گله انداخت. ماده‌ گرازها و توله‌ هایشان، گرازهای جوان نر و ماده، همگی همراه هم می‌ چریدند.
قیمت قدیم: 15,000 تومان
30,000 تومان
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد
ناشر: محراب قلم
نویسنده وحید محمدی پای اندر
مترجم ندارد
تصویرگر ندارد
قطع کتاب رقعی
سال چاپ 1395
نوبت چاپ
نوع جلد شومیز
زبان فارسی
جنس کتاب کاغذی
ویراستار پژمان واسعی
تعداد صفحات 172
مشخصات ظاهری موارد دیگر