بیرون و ماهی های عاشق
اسم من بیرون است. چون بیرون به دنیا آمدهام. یعنی بیرون بیمارستان. اسمم را دوست دارم. ماهیهای عشق نور را هم دوست دارم. من ازشان یاد گرفتهام که آدم باید عشق یک چیزی را در زندگیاش داشته باشد؛ چه مثل افشون، عشق دودکش باشد، چه مثل این ماهیها، عشق نور. در شهر روشن همه چیز تمیز است. در رودخانهی زلال شنا میکنیم هرچند به قول بابا، رودخانه دو رو دارد؛ آرام و طوفانی. من خرافاتی نیستم ولی روزی که آقای رادون آمد رودخانه طوفانی بود.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد