تی کی و دیوها
تی کی در روستایی زندگی می کرد. بر اثر نباریدن باران خشکسالی شد و مردم تمام محصولات خود را مصرف کردند. تی کی به دنبال یافتن غذا به اطراف روستا رفت. در جایی دور از روستا او به انگورهای رسیده و شیرین برخورد و هنگام پر کردن سبدش، صدای گریه دخترکی را شنید. او شاهزاده خانم «سارا شین» بود که دیوهای نگهبان او را فراری داده و ربوده بودند. او اسیر دیوها شده بود و دو روز بود که گرسنه بود، تیکی راه خانه خود را به سارا شینا نشان داد و خود برای پیدا کردن سبزیجات بیشتر از آنجا دور شد که ناگهان اسیر دیوها شد.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد