جزیره گنج
قصه های کلاسیک و زیبا از چهارگوشه دنیا. یکی بود، یکی نبود؛ غیر از خدا هیچ کس نبود. «جی هاوکینز» نوجوانی بود که با پدر و مادرش در مسافرخانهی خودشان که در کنار دریا قرار داشت زندگی میکرد. ملوانهای زیادی به مسافرخانه میآمدند. یکی از این ملوانها اسمش «بیلی جونز» بود که قدی بلند و هیکلی تنومند داشت و جای زخمی در گونهاش دیده میشد. بیلی جونز به هر کجا میرفت یک صندوقچهی سنگین را همراه خود میبرد و این وظیفهی جیمی بود که صندوقچه را برای او حمل کند. بیلی جونز بیشتر وقتها به جیمی میگفت که همیشه باید مواظب مردی باشد که یک پا ندارد.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد