جزیره ی مرگ/ خانم مارپل کوچک و تبهکاران ناشناس 1
استیو هریس، کوهنورد، صخره نورد، مرد قوی بنیه و همه فن حریف، تازه جلسه ی تمرین خود در باشگاه ورزشی محله را تمام کرده بود. لباس خیس از عرقش را در آورد و رفت دوش بگیرد. ناگهان سرش را چنان تند عقب کشید که محکم به کاشی دیوار خورد. آب ناگهان داغ تر شده و به نقطه ی جوش رسیده بود. استیو شیر آب گرم را قاپید و آن را پیچاند اما اتفاقی نیفتاد. با نا امیدی و محکم به در کوبید و برای کمک فریاد زد. سایه ای پشت در پدیدار شد و استیو برای لحظه ای موجی از امید را در دلش حس کرد. اما وقتی آن صورت جلوتر آمد، فهمید که کارش تمام است.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد