حلزون بیسیم و6 قصه دیگر

اين اثر، كتاب معرفي شده در كتاب نامه رشد آموزش و پرورش است. كتاب شامل 7 داستان كوتاه جذاب با تصاويري گويا و دلنشين است. حاوي قصه‌اي تازه براي هر روز كودك شما مي‌باشد كه اين داستان هاي شاد و آموزنده به قلم فریبا کلهر به نگارش در آمده‌اند. قصه ها گاه در مورد اشيا يا حيوانات گوناگون و گاه پيرامون زندگي انسان است. تصاوير به گونه‌اي طراحي شده اند كه فهم داستان را براي كودكان ساده‌تر مي سازد. محتواي داستان ها به گونه ايست كه علاوه بر سرگرمي درس‌هاي اخلاقي ازجمله كمك كردن به ديگران، همكاري، برنامه ريزي براي آينده و بسياري مفاهيم ارزشمند ديگر را به همراه دارد. این کتاب مناسب برای کودکان 6 تا 10 سال می‌باشد. باران که بند آمد، پارسا و مامانش یک جعبه‌ی خالی کفش برداشتند و رفتند حلزون جمع کنند. زیر درخت‌ها پر از حلزون بود. پارسا و مامانش یکی یکی حلزون‌ها را برداشتند و توی جعبه ریختند. هر دو با هم درست بیست تا حلزون جمع کردند. وقتی به خانه برگشتند، در جعبه را باز کردند و مادر رفت به کارهایش برسد...
قیمت قدیم: 15,000 تومان
40,000 تومان
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد
ناشر: قدیانی
نویسنده فريبا کلهر
مترجم ندارد
تصویرگر رويا خادم‌الرضا
قطع کتاب خشتی کوچک
سال چاپ 1392
نوبت چاپ 2
نوع جلد شومیز
زبان فارسی
جنس کتاب کاغذی
ویراستار مهدی حجوانی
تعداد صفحات 48
مشخصات ظاهری موارد دیگر

"اين اثر، كتاب معرفي شده در كتاب نامه رشد آموزش و پرورش است. كتاب شامل 7 داستان كوتاه جذاب با تصاويري گويا و دلنشين است. حاوي قصه‌اي تازه براي هر روز كودك شما مي‌باشد كه اين داستان هاي شاد و آموزنده به قلم فریبا کلهر به نگارش در آمده‌اند. قصه ها گاه در مورد اشيا يا حيوانات گوناگون و گاه پيرامون زندگي انسان است. تصاوير به گونه‌اي طراحي شده اند كه فهم داستان را براي كودكان ساده‌تر مي سازد. محتواي داستان ها به گونه ايست كه علاوه بر سرگرمي درس‌هاي اخلاقي ازجمله كمك كردن به ديگران، همكاري، برنامه ريزي براي آينده و بسياري مفاهيم ارزشمند ديگر را به همراه دارد. این کتاب مناسب برای کودکان 6 تا 10 سال می‌باشد. باران که بند آمد، پارسا و مامانش یک جعبه‌ی خالی کفش برداشتند و رفتند حلزون جمع کنند. زیر درخت‌ها پر از حلزون بود. پارسا و مامانش یکی یکی حلزون‌ها را برداشتند و توی جعبه ریختند. هر دو با هم درست بیست تا حلزون جمع کردند. وقتی به خانه برگشتند، در جعبه را باز کردند و مادر رفت به کارهایش برسد... "