خدای روزی رسان

روایت قصّه‌های ایرانی با ضرب‌المثل‌های ایرانی. یکی‭ ‬بود‭ ‬یکی‭ ‬نبود‭. ‬روزی‭ ‬و‭ ‬روزگاری‭ ‬در‭ ‬یک‭ ‬شهر‭ ‬و‭ ‬دیاری،‭ ‬پسر‭ ‬جوانی‭ ‬با‭ ‬مادرش‭ ‬در‭ ‬خانه‭ ‬ای‭ ‬زندگی‭ ‬می‭ ‬کردند‭. ‬چند‭ ‬وقتی‭ ‬می‭ ‬شد‭ ‬که‭ ‬پسر،‭ ‬پدرش‭ ‬را‭ ‬از‭ ‬دست‭ ‬داده‭ ‬بود‭ ‬و‭ ‬مادرش‭ ‬کار‭ ‬می‭ ‬کرد‭ ‬تا‭ ‬خرج‭ ‬زندگی‭ ‬را‭ ‬درآورد‭.‬ پسر‭ ‬جوان‭ ‬اصلاً‭ ‬حوصله‭ ‬ی‭ ‬کار کردن‭ ‬نداشت،‭ ‬بیشتر‭ ‬وقتش‭ ‬را‭ ‬با‭ ‬دوستانش‭ ‬می‭ ‬گذراند‭.‬ با‭ ‬آن‌ها‭ ‬به‭ ‬تفریح‭ ‬می‭ ‬رفت‭ ‬، ‬دنبال‭ ‬بازی‭ ‬بود‭ ‬و‭ ‬به‭ ‬این‭ ‬ترتیب‭ ‬روز‭ ‬خود‭ ‬را‭ ‬شب‭ ‬می‌کرد‭.‬
20,000 تومان
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد
ناشر: برف
نویسنده فاطمه کلاته سیفری
مترجم ندارد
تصویرگر زهره سادات فیض آبادی
قطع کتاب خشتی بزرگ
سال چاپ 1397
نوبت چاپ
نوع جلد شومیز
زبان فارسی
جنس کتاب کاغذی
ویراستار ندارد
تعداد صفحات 12
مشخصات ظاهری موارد دیگر