خرسی آرام باش

خرسی در کتاب «خرسی آرام باش!» از باباخرس یک پیشی سیاه هدیه گرفته اما خرسی نمی‌داند که پیشی سیاهه را نباید اذیت کند و پیشی هر کاری را دوست ندارد. هر چی باباخرسی به او می‌گوید، خرسی آرام باش، خرسی گوش نمی‌دهد. محکم بغل‌اش می‌کند، تند تاب‌اش می‌دهد، با آب خیس‌اش می‌کند، برای‌اش بلند بلند تپل می‌زند و این‌قدر اذیت‌اش می‌کند که پیشی فرار می‌کند. خرسی و بابا هرچی دنبال‌اش می‌گردند، پیشی را پیدا نمی‌کنند. تا این‌که خرسی غمگین می‌رود زیر تخت‌اش که مخفیگاهش است و پیشی را آن‌جا پیدا می‌کند. این‌بار به آرامی بغل‌اش می‌کند و او راحت می‌خوابد.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد
ناشر: پنجره
نویسنده ویرجینیا میلر
مترجم فاطمه ستوده
تصویرگر ندارد
قطع کتاب خشتی کوچک
سال چاپ 1397
نوبت چاپ 3
نوع جلد شومیز
زبان فارسی
جنس کتاب کاغذی
ویراستار ندارد
تعداد صفحات 24
مشخصات ظاهری موارد دیگر