خر حضرت عزیر
صبری» نام خری بود که زندگی پردرد و رنجی را نزد صاحب ثروتمندش میگذراند. تا این که دعاهای او مستجاب شد. مرد ثروتمند فقیر شد و صبری را به حضرت عزیر پیامبرشایسته خدا فروخت. بدینسان زندگی خوش صبری آغاز شد. یک ماهی گذشت بی آن که صبری هیچ کار سختی انجام داده باشد. تنها کارش این بود که حضرت عزیر سوارش میشد و به دیدن نیازمندان شهر میرفت و چیزهایی را که همراه داشت بین آنان تقسیم میکرد. یک روز صبری به همراه صاحبش به قصد استراحت در گورستان توقف کردندحضرت عزیر غرق در تفکر دربارۀ مرگ و روز قیامت و ثواب و گناه و دیدار خداوند بود. او تعجب میکرد که خداوند در روز رستاخیز چگونه مردگان را زنده میکند و به حساب کارهایشان میرسد. در این هنگام خداوند جان عزیر و خرش را گرفت. سپس بعد از صد سال، دوباره آنها را زنده کرد تا یکی از نشانههای قدرت خود را به پیامبرش نشان دهد. صبری نمیدانست که مرده بود و دوباره زنده شده ولی احساس میکرد که همراه با صاحبش یک تجربۀ بزرگ را از سر گذرانده است. این تجربه هرچه که بود به زندگی او معنی دیگری بخشیده بود. کتاب حاضر از مجموعۀ «قصههای حیوانات در قرآن» به چاپ رسیده است
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد