دوست ندارم تنبل باشم
قورباغهای خالخالی و چاق در برکهای زندگی میکرد. او بسیار تنبل بود و دوست نداشت کارهای سخت انجام دهد. تا این که یک روز در آب افتاد. در این هنگام یک کوسه صدای او را شنید و برای شکارش آمد. قورباغه به سختی توانست از دست او فرار کند. اما از آن پس تصمیم گرفت تا زرنگ باشد و سستی و تنبلی را کنار بگذارد. داستان حاضر در قالب شعر به چاپ رسیده است.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد