دکتر مانیک برعلیه رابی شوارتز
بابا غرغر کنان تو بزرگراه رانندگی میکرد و درختا از مقابل ما تند تند حرکت میکردن و میگذشتن. بابا برای رسیدن به اونجا آروم و قرار نداشت. مامان و بابا عاشق چادر زدن بودن. و تقریباً آخر هر هفته ما رو میکشوندن و با خودشون میبردن. تنها چیزی رو که من تو چادر زدن دوست دارم، اینه که این کار به من ایدههای جدیدی برای استریپ دکتر مانیاکم میده. مزارع و کشتزارها با علفهای سبز چمن مانندشون میچرخیدن و میگذشتن. تایلور تو صندلی وسط نشسته بود و همراه موسیقی که از رادیو پخش میشد، دست میزد. مامان هر گاو و اسبی رو نشون میداد، اما هیچکس توجهی نمیکرد.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد