رستم و سهراب
داستانی زیبا و آموزنده برگرفته شده از شاهنامهی حکیم ابوالقاسم فردوسی. روزی از روزها رستم به تنهايی به قصد شكار از زابل خارج شد. در زمان شكار اسب خود «رخش» را گم كرد و مجبور شد تمام وسايل خود را به دوش كشيده و پياده تا شهر «سَمَنگان» برود. رستم در راه اين شعر را برای خود زمزمه میكرد.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد