روباه طمعکار و شیر دانا
برگرفته از شعر «نمازگزار و سگ» عطّار نیشابوری. روباه که تازه فهمیده بود شیر، خیلی وقت پیش از اینها مُرده، خاک بر سرش ریخت و خود را بر زمین انداخت. لحظهای نگذشته بود که دو گرگ به او نزدیک شدند و پرسیدند: «آهای روباه! ما را میشناسی؟» روباه که خیلی ناراحت بود گفت: «من چه میدانم!» یکی از آن گرگها گفت: «ما همان بچّه گرگهایی هستیم که این شیر مهربان به ما غذا داد و مواظب ما بود.» سپس آن دیگری ادامه داد: «شیر همیشه به ما میگفت اگر روزی من مُردم، جسدم را خاک نکنید، جسدم را بالای کوه طوری قرار دهید که هیچ حیوانی نتواند از دستوراتم سرپیچی کند.»
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد