روز بازی
نادر مثل موش داشت توی اتاق حروفچینی سرک می کشید . می خواست از همه جا سردر بیاورد . احساس می کرد عباس کاری کرده ولی دوست داشت قبل از بقیه خبردار شود و جلویش را بگیرد . عباس هم که می دانست نادر برایش نقشه هایی کشیده دو سه صفحه کتاب "قصه بهار" راجایی گذاشته بود که او خبردار نشود .
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد