زندگی به صرف انبه
کلارای دوازدهساله در جزیرهای زندگی میکند که گردشگرها آن را عجیبغریب مینامند؛ اما به نظر کلارا آنجا اصلاً هم عجیبغریب نیست. کلارا عاشق خوردن انبههای رسیدهی روی زمین است، در روزهای بارانی دوست دارد با پدرش زیر باران بدود، و لحظهشماری میکند همراه دوستش، گِینا، که البته این روزها چندان باهم خوب نبودهاند، به مخفیگاه سریشان برود. این تابستان قرار است برای کلارا کاملاً متفاوت باشد. دختری تازهوارد به جزیرهشان آمده؛ همه از این بابت هیجانزدهاند و همهمهای در جزیره به پاست. دخترک با باقی گردشگرها فرق دارد. قرار است غوغایی در جزیره به راه بیندازد و تابستانی فراموشنشدنی را برای کلارا بسازد.