زنی با تاجی از گل های آبی
ناهید هر روز برای آوردن آب، کنار رودخانه میرفت. عادت داشت قبل از پر کردن کوزه کنار رودخانه بنشیند، به ناخنهایش گلبرگ قرمز بچسباند.موهایش را در باد شانه کند و با زنی که ته رودخانه زندگی میکرد، حرف بزند. زن، لباس سفیدی از تو بر تن و تاجی از گلهای آبی بر سر داشت. کوزهی بزرگی هم کنارش بود که ناهید فکر میکرد تمام آب رودخانه از آن بیرون میآید…
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد