سرود کريسمس
در این هنگام ، روح ، فریاد هراس آوری کشید و زنجیرش را با چنان صدای اندوهگین و ترسناکی جنباند که اسکروج ، برای آن که از هوش نرود محکم به صندلی اش چسبید اما همین که روح چنان که گرمش شده باشد گره دستمال دورسر و چانه اش را باز کرد چیزی نمانده بود اسکروج از ترس قالب تهی کند . با باز شدن گره دستمال آرواره پایینی روح روی سینه اش افتاد! .....
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد