شاهی در پوست پلنگ
«شاهی در پوست پلنگ» جلد اول از مجموعهی «پنجرهای نو به شاهنامه» است. کیومرث بالای کوه، بر سنگی نشسته بود. پوست پلنگی را به تن کشیده بود. دور و برش خلوتتر از روزهای پیش بود. تنها بود، مانند روزهای نخست. به پلنگینهای که تنش را پوشانده بود، نگاهی انداخت. یادش از روز نخست آمد. لخت و عور در میانهی بیابان بود. از چهارسو تا چشم کار میکرد، بیابان بود و بیابان. تمام جهان بیابان بود. نه جهان را میشناخت، نه خودش را… با خود فکر کرد: «حالا سیامک چه میکند؟» سیامک عزیزترین کسِ او بود، سیامک پسرش بود. سیامک با سپاهی بزرگ از آدمیان و جانوران به جنگ اهریمن رفته بود تا روشنایی را در جهان بگستراند.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد