شتر خدا
روزها و سالها گذشت تا آن که مردمی به نام قوم «ثمود» جانشین قوم ستمکار «عاد» شدند. خدا نعمتهایش را بیدریغ به آنان ارزانی کرد اما آنها به بتپرستی روی آوردند. خدای مهربان برای نجاتشان پیامبری به نام صالح را در میان آنان برانگیخت. حضرت صالح (ع)، پس از یکصد سال تلاش در این راه، تنها توانست چند نفر انگشتشمار را هدایت کند. تا این که یک روز آن حضرت به آنها پیشنهاد کرد که چیزی از بتهای آنها بخواهد. اگر خواستهاش را برآورده کردند به بتها ایمان بیاورد. یا آن که آنها چیزی از پروردگار صالح بخواهند و اگر خواستهشان برآورده شد به پرستیدن خدای صالح رو بیاورند. صالح خواست خود را از بتها مطرح کرد اما هیچیک قادر به برآوردند آن نشد. سپس زمامداران قوم از حضرت صالح خواستند که پروردگارش از دل کوهی سخت شتری بیرون بیاورد که در شکمش بچهای نیز باشد. خداوند خواستۀ آنها را اجابت کرد و معجزهای رخ داد. همۀ مردم به جز زمامداران قوم، ایمان آوردند اما کمی بعد جمع زیادی از مردم از روی ترس یا طمع بار دیگر به پرستش بتها روی آوردند. مدتی بعد به دستور زمامداران قوم، شتر و بچهاش کشته شدند. خبر این فاجعه به پیامبر رسید و او یقین پیدا کرد که به زودی عذاب خدا بر سر قوم ثمود فرود خواهد آمد، و اینگونه نیز شد.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد