شش درو بستی نمکی یه در و نبستی نمکی
قصههایی کهن و آموزنده از ایران زمین. يكي بود يكي نبود، زير گنبد كبود، پشت كوه شهري بود… شهر گلدسته و آفتاب، چشم چشمه هاش پر از آب، شهر باغچه هاي پرگل، پر بود از صداي بلبل، شهر گنبد و مِناره، خورشيد و ماه و ستاره يك گوشه از اين شهر هفت در و دروازه، ته يك كوچه باغِ سرسبز، پيرزن گل فروشي زندگي مي كرد كه مردم شهر بيبيگل صداش مي كردند.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد