شگیدی می آید

کلی و شون اندرسون از اینکه باید به ایالت دیگری بروند و در خانه ای در کنار یک مرداب بزرگ زندگی کنند اصلا خوشحال نیستند. اما پدر دانشمندشان اصرار دارد برای مطالعه روی جانوران و گیاهان بومی، به آنجا برود. از شانس بد کلی و شون، ظاهرا موجودات عجیب و غریبی اطراف خانه ی آنها زندگی می کنند و دائما چیزهایی در مورد افسانه ی شگیدی می شنوند: (هیولایی باستانی که در عمق مرداب زندگی می کند و قادر است خرابی های زیادی به بار بیاورد). کلی و شون می توانند قبل از اینکه کار از کار بگذرد، پدرشان را قانع کنند که آنها را به شهر خودشان برگرداند؟