عاقبت ساده لوحی

برگرفته از شعر «مرد روستایی» مثنوی معنوی، مولوی. یکی‭ ‬بود،‭ ‬یکی‭ ‬نبود‭. ‬در‭ ‬یک‭ ‬روستای‭ ‬خوش‭ ‬آب‭ ‬و‭ ‬هوا‭ ‬و‭ ‬سرسبز،‭ ‬عدّه‌ای‭ ‬از‭ ‬مردم‭ ‬با‭ ‬مهربانی‭ ‬در‭ ‬کنار‭ ‬یک‌دیگر‭ ‬زندگی‭ ‬می‌کردند‭. ‬مردم‭ ‬روستا‭ ‬سحر‭ ‬خیز‭ ‬بودند‭ ‬و‭ ‬قبل‭ ‬از‭ ‬طلوع‭ ‬آفتاب‭ ‬بیدار‭ ‬می‌شدند‭ ‬و‭ ‬بعد‭ ‬از‭ ‬خواندن‭ ‬نماز‭ ‬صبح‭ ‬و‭ ‬خوردن‭ ‬صبحانه‭ ‬به‭ ‬مزرعه‭ ‬می‌رفتند‭. ‬آن‌ها‭ ‬در‭ ‬مزرعه‭ ‬و‭ ‬باغشان‭ ‬با‭ ‬تلاش‭ ‬و‭ ‬امید‭ ‬به‭ ‬آینده،‭ ‬کار‭ ‬می‌کردند‭ ‬و‭ ‬در‭ ‬آخر‭ ‬فصل‭ ‬تابستان‭ ‬با‭ ‬برداشت‭ ‬محصول‭ ‬نتیجه‌ی‭ ‬زحمت‭ ‬خود‭ ‬را‭ ‬می‌دیدند‭.‬
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد
ناشر: برف
نویسنده معصومه حریری
مترجم ندارد
تصویرگر زهره فیض آبادی
قطع کتاب خشتی بزرگ
سال چاپ 1397
نوبت چاپ 2
نوع جلد شومیز
زبان فارسی
جنس کتاب کاغذی
ویراستار ندارد
تعداد صفحات 12
مشخصات ظاهری موارد دیگر