غول عاشق

والدو غول عاشق شاهزاده خانمی زیبا به نام کلارسیا شده بود. یک روز والدو پیش هتی رفت تا عکس شاهزاده خانم را نشانش بدهد. هتی با دیدن عکس گفت: «این که خیلی ریزه میزه است. قدش فقط تا زیر زانوی توست». والدو با عصبانیت به غار خودش برگشت تا برای کلارسیا یک شعر بگوید. بعد از تمام شدن کارش آن را برای شاهزاده خانم پست کرد. یک هفته گذشت و شاهزاده خانم هیچ جوابی نداد. او دوباره سراغ هتی رفت. هتی گفت: «بهتره یک دسته گل برایش ببری». والدو برای شاهزاده خانم دسته گل بزرگی برد، اما پدر و مادر شاهزاده با عصبانیت با او برخورد کردند و از او خواستند که دیگر مزاحم آنها نشوند. کتاب حاضر، از مجموعه «قصه های غول عاشق» برای کودکان گروه سنی «ج» به نگارش درآمده است.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد
ناشر: پنجره
نویسنده کی اومانسکی
مترجم محمود مزینانی
تصویرگر دافی ویر
قطع کتاب رقعی
سال چاپ 1389
نوبت چاپ
نوع جلد شومیز
زبان فارسی
جنس کتاب کاغذی
ویراستار ندارد
تعداد صفحات 28
مشخصات ظاهری موارد دیگر