قصه شیرین هفت پیکر
بهرام در پس پرده ای راز آلود بر نقش زنی زیبا که هر از چندگاه، به بهرام لبخند می زد و دوباره به حالت اول خود بازمی گشت ، خیره ماند. قاب نقاشی را برداشت تا پشت آن را وارسی کند ؛ مبادا اهریمن در صورت زنی زیبا آشکار شده تا اورا بفریبد! ناگاه کلیددار سررسید، چرم نوشته ای به خط سمنار معمار به بهرام داد که در آن نوشته بود:«زمانی این در را به روی بهرام بگشایید که هفده بهار را پشت سر بگذارد.» اما هنوز چند ماهی مانده بود تا بهار هفدهم در رسد. بهرام چنان به شور و شوق آمده بود که هرگز تاب یک بهار ماندن پشت در این گنجینه ی اسرار را نداشت ، پس قفل را برگشود و پا به سرای هفت پیکر گذاشت.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد