مجموعه دوم قصه های الکی پلکی
آقا رجب همیشه فكر میكرد با آرزوهایش چهكار كند. تا اینكه یك روز همه آرزوهایش را ریخت توی گونی. بعد هم گونی را كول كرد و بُرد به آسیاب.توی آسیاب، آرزوهایش را آرد كرد. با آردشان، نان پخت. نانها را مردم خوردند و همه شدند آقا رجب
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد