مسابقه جایزه بزرگ حلزونی
آن روز یک روز آفتابی زیبا در شهر بیکینی باتم بود . پستچی در خانه اختاپوس را زد و اختاپوس گفت : آها باورم نمیشه بالاخره رسید . پستچی نگاهی به امضای اختاپوس انداخت و گفت : خیلی ممنون ... م م م م م م آقای هشت لا ! اختاپوس هم اشتباهش را درست کرد و گفت : هشت پا هستم عزیزم هشت پا ! با هم ادامه کتاب را بخوانیم .....
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد