من و خدا

یک روز مثل همیشه، آقا موشه نان و پنیر و چای شیرینش را خورد و راه افتاد و رفت تا برای ناهار چیزی پیدا کند و بیاورد. خاله سوسکی هم روسری را به سرش بست، جارو را برداشت و مشغول رفت و روب شد. دو ساعت بعد خانه فسقلی اش مثل دسته گل شده بود. همیشه این موقع روز آقا موشه به خانه برمی گشت؛ ولی آن روز نیامد.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد
ناشر: براق
نویسنده ناهید رحیمی
مترجم ندارد
تصویرگر فرشته منعمی
قطع کتاب خشتی کوچک
سال چاپ 1396
نوبت چاپ اول
نوع جلد شومیز
زبان فارسی
جنس کتاب کاغذی
ویراستار ندارد
تعداد صفحات 12
مشخصات ظاهری موارد دیگر