مهربون ترین گرگ دنیا
فردا صبح، گُرگ با صدای جیغ و داد مادربُزرگ از جا پرید. مادربُزرگ با خشم فریاد میزد: «خرگوشهای من غیبشون زده... خرگوشهای من کجان؟»دُخترک گُفت: «مادربُزرگ... در قفس رو مُحکم نبسته خرگوشها فرار کردن!»مادربُزرگ با صدای خشمگینتر از قبل فریاد زد: «نه... کار این گُرگ بدجنسه! خرگوشهای منو اون خورده... میدونم...»دُخترک با صدای ملایمی جواب داد: «نه مادربُزرگ... گُرگ این کارو نکرده... این گُرگ، مهربونترین و نجیبترین گرگ دنیاست... اون فقط سبزیجات دوست داره!»
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد