مهمانهای ناخوانده
پیرزن مهربانی در کلبهی کوچکی زندگی میکند. یک شب آسمان ابری میشود و باران تندی میبارد. پیرزن خسته از کار روزانه زمانی که میخواهد بخوابد صدای در را میشنود. در را باز میکند و با گنجشک کوچکی روبهرو میشود. گنجشک از او میخواهد که اجازه دهد شب را در آنجا بماند. پیرزن مهربان دلش به حال گنجشک میسوزد و او را با خود به درون کلبه میبرد. اما وقتی میخواهد بخوابد باز صدای در را میشنود. اینبار با خانم مرغه روبهرو میشود و او را نیز به درون کلبه راه میدهد. به همین ترتیب به الاغ و سگ هم اجازه میدهد شب را در کلبه بمانند. هنگام صبح باران بند میآید. اما هریک از آنها از پیرزن میخواهند که برای همیشه نزد او بمانند. پیرزن که بسیار مهربان است اجازه میدهد. و آنها سالهای سال با مهربانی و خوبی و خوشی در کنار یکدیگر زندگی میکنند.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد