نارگل و شغال

بابا هیولا را گرفته بود و داشت می‌آمد. وای چه هیولای ترسناکی! کله‌ای آهنی داشت و تنش مثل گرگ بود. دم رنگ‌رنگی بلدی هم داشت. هیولا باز نعره کشید. من و مرغ مینا رفتیم پشت پرده قایم شدیم. شغال داستان نارگل همان شغال داستان مولوی است؛ داستان شغال و خم رنگ. شغال این بار به جنگل آمده و بدجوری مرغ مینا را ترسانده. اما همیشه هم ترس چسز بدی نیست؛ مخصوصاً اگر به جای فرار از ترس‌هایمان با آن‌ها روبرو شویم…
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد
ناشر: نردبان
نویسنده آتوسا صالحی
مترجم ندارد
تصویرگر محبوبه یزدانی
قطع کتاب خشتی بزرگ
سال چاپ 1396
نوبت چاپ اول
نوع جلد شومیز
زبان فارسی
جنس کتاب کاغذی - گلاسه
ویراستار مانلی شیرگیری
تعداد صفحات 24
مشخصات ظاهری موارد دیگر