نه شیر شتر نه دیدار عرب
روایت قصّههای ایرانی با ضربالمثلهای ایرانی. یکی بود یکی نبود فقط خدا بود و هیچکس نبود. روزی و روزگاری مردی که چند تا شتر خریده بود، رو کرد به همسرش و گفت: «خانم مهربانم! باید به خاطر شترهایمان، چند وقتی برویم صحرا زندگی کنیم.» خانم در جواب گفت: «باشه هر چی شما بگید…» آنها به صحرا رفتند و چادری برپا کردند و مشغول دامداری و کشاورزی شدند.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد