هجوم موجودات معمولی

درحالی‌که خون‌آشام در اطراف شهر قدم می‌زد و یک مومیایی بزرگ پشت سرش سلانه‌سلانه راه می‌رفت، صدای موسیقی ترسناک ارگ شنیده می‌شد. خون‌آشام نگاه مختصری به پشتش انداخت و دندان‌هایش را به تعقیب‌کننده‌ی باندپیچی شده‌اش نشان داد؛ ولی با این حال او سرعتش را بیشتر کرد. یک بانشی (موجود دراز به شکل روح - موجود وهم‌انگیز) پشت سر مومیایی ظاهر شد. موهای جنگلی و گره‌دارش، وقتی می‌دوید، بالا و پایین می‌رفت. فریاد زد: - نمی‌تونی مانع من بشی. در یک لحظه با صدای تند و نافذش جلوی شنیده شدن موسیقی مرموز را گرفت. بعد از اینکه بانشی به اسکلت رسید، یک زامبی او را خیلی نزدیک دنبال می‌کرد. آرام کج شد و تلوتلو خورد؛ ولی با سعی و کوشش پشت سر گروه حرکت کرد. صدای موسیقی ترسناک بیشتر و... بیشتر... می‌شد و یکدفعه قطع شد. هر کس به سمت صندلی نزدیک به خودش شیرجه زد. مومیایی و بانشی دو تای اول را تصرف کردند. درحالی‌که اسکلت و خون‌آشام مجبور بودند در یک زمان اضافی قبل از اینکه بتوانند بنشینند، دور صندلی مسابقه بدهند، زامبی تلوتلو خورد و لنگید. لوک واتسون بلند گفت: - تو حذف شدی تورِف! یکی از صندلی‌ها را به سمت کنار اتاق کشید و گفت: - خوب آقای اسپکتر... موزیک لطفاً. با اشاره‌ی انگشت شصت حرفش را تأیید کرد. شبح فول اسپکتر به سمت ارگ مات و نیمه‌شفاف کلیسا برگشت و به نواختن ادامه داد. تورِف، زامبی لنگان‌لنگان، به سمت میز غذا رفت به امید اینکه طحال کاملاً سرخ‌شده در روغن را از دست نداده باشد که هنوز باقی مانده بود. کلوئه فار گفت: - مهمونی خوب و عالیه! لوک نیشخند زد: - به‌نظر میاد که پدرت داره لذت می‌بره. به مومیایی بزرگی اشاره کرد که یک بار دیگر مشغول مسابقه دادن دور یک صندلی کوچک از صندلی‌ها بود. کلوئه رو به لوک کرد و گفت: - خیلی خوشحالم که شما تصمیم گرفتید تو خیابون وحشت بمونید. - همه‌ی ما خوشحالیم.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد
ناشر: اردیبهشت
نویسنده تامی دانباوند
مترجم کبری گلپور
تصویرگر ندارد
قطع کتاب رقعی
سال چاپ 1397
نوبت چاپ
نوع جلد شومیز
زبان فارسی
جنس کتاب کاغذی
ویراستار محمد دسترس
تعداد صفحات 160
مشخصات ظاهری موارد دیگر