مردی از تبار اژدها
مردی نقابدار،همچنان و عرق ریزان،پنجه های خستگی ناپذیرش را بر بلندای صخره کوبید و سوراخ به سوراخ بالا رفت تا به نیمه های راه رسید.آن گاه پسرک سوگندش را شکست و نیم نگاهی به زیر پا و اطراف شان انداخت،جایی از دیواره که دیگر روی آن،نه راهی به پس بود و نه راهی به پیش...
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد