پرنده تر ز مرغان هوایی
ساعت سه و نیم بامداد بود که زنگ در منزل به صدا در آمد. از خواب برخاستم و در حیاط را باز کردم. با صحنه غیرمنتظره ای رو به رو شدم. جواد را به اتفاق یکی از همکارانش پشت در دیدم. لباس های پروازی جواد پاره پاره بود. سر و صورتش هم پر از زخم و جراحت بود. فریاد زدم: کدام نامردی این بلا را سرت آورده؟ همکارش گفت: هر چه بود تمام شد. از همکارش پرسیدم: چه حادثه ای برای جواد پیش آمده، و او ماجرا را برایم تعریف کرد...
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد