پسر شجاع
قصه های کلاسیک و زیبا از چهارگوشه دنیا. یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. در روزگاران خیلی قدیم، پسر نوجوانی بود به نام کین تارو. او به همراه پدر و مادرش در روستایی نزدیک جنگل زندگی میکرد. روزی از روزها پدر کین تارو به جنگل رفت تا هیزم جمع کند امّا حیوانهای جنگل به او حمله کردند و مرد هیزمشکن کشته شد. چند روز بعد کین تارو با خود فکر کرد: «حالا که پدرم نیست، من باید کارهای او را انجام دهم.»از آن به بعد او به جنگل میرفت تا هیزم جمع کند. کینتارو که پسر باهوش و زرنگی بود با حیوانهای جنگل دوست شد.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد