پیامبر و زمین
دو کودک با کنجکاوی به شتر، مردم و پیامبر چشم دوختند. شتر اینطرف و آنطرف را نگاه می¬کرد و به راه رفتنش ادامه میداد. فرصت خوبی بود. شاید پرنده بخت و شادی، روی شانههای من می¬نشست. چرا من انتخاب شتر نباشم؟ اما نه، من زمین خشک و بیثمری بودم. زمینی مثل من را که میخواست؟
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد