پینوکیو

قصه های کلاسیک و زیبا از چهارگوشه دنیا. در‭ ‬روزگاران‭ ‬قدیم‭ ‬پیرمردی‭ ‬نجّار‭ ‬درون‭ ‬دهکده‌ای‭ ‬در‭ ‬ایتالیا‭ ‬زندگی‭ ‬می‌کرد. او که‭ ‬کارش‭ ‬ساختن‭ ‬اسباب‭ ‬بازی‌های قشنگ و جعبه های موسیقی بود. ژپتو تنها زندگی می کرد و آرزو داشت ‬بچّه‌ای‭ ‬داشته‭ ‬باشد. او که ‬مشغول‭ ‬ساختن‭ ‬یک‭ ‬عروسک‭ ‬چوبی‭ ‬بود‭ ‬صبح‭ ‬آن‭ ‬روز‭ ‬هم‭ ‬مثل‭ ‬هر‭ ‬روز‭ ‬با‭ ‬قلم مویی‭ ‬وارد‭ ‬اتاق‭ ‬کارش‭ ‬شد‭ ‬و‭ ‬با‭ ‬حرکت‭ ‬قلمو،‭ ‬ابرو‭ ‬و‭ ‬خنده‌ی‭ ‬قشنگی‭ ‬روی‭ ‬صورت‭ ‬عروسک‭ ‬گذاشت‭ ‬و‭ ‬تصمیم‭ ‬گرفت‭ ‬اسم‭ ‬عروسک‭ ‬چوبی‭ ‬را‭ ‬پینوکیو‭ ‬بگذارد‭.