چوب توی آستین کردن
روایت قصّههای ایرانی با ضربالمثلهای ایرانی. یکی بود یکی نبود. در جنگل هزار درخت، حیوانات مختلفی کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند. خانمِ فیل، آقای ببر، گوریل مهربان، سگ آبی و بقیّهی حیوانات جنگل، در سختی ها و شادی ها کنار هم بودند. روزی از روزها سگِ آبی با این که کوچک بود گفت: «من اجازه نمیدم کسی به ما زور بگه وگرنه من با همین دندون های تیزم، دُمش رو می چینم.» روزها و ماهها همین طور گذشت تا اینکه سر و کلّه ی یک حیوان غریبه به جنگل پیدا شد.