کابوس های گرشاسب

ضحاک رو به مرد کرد. مارهای خیره هم سر بالا آوردند. ضحاک قدمی به سمت او آمد و از میان دندان های به هم فشرده اش غرید:«شما کاری را انجام میدهید که من صلاح میبینم کودک پانزده ساله ای که می تواند با یک مشت، مردی جنگی را بکشد فقط یک کودک نیست، بنیان خطر است... بنیان آشوب، کی می خواهید این مسائل را بفهمید؟ ناشناس سرش را یشتر پایین انداخت. انگار می خواست با این کار از شر خشم ضحاک در امان باشد. شاید هم از وحشت نگاه مارهایی بود که به صورتش خیره شده بودند.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد
ناشر: محراب قلم
نویسنده وحيد محمدي پاي اندر
مترجم ندارد
تصویرگر ندارد
قطع کتاب رقعی
سال چاپ 1394
نوبت چاپ
نوع جلد شومیز
زبان فارسی
جنس کتاب کاغذی
ویراستار ندارد
تعداد صفحات 152
مشخصات ظاهری موارد دیگر