گربه قشنگ مادر بزرگ
برگرفته از شعر «در قناعت» بوستان سعدی. در روزگاری دور در یک قلعهی بزرگ و با صفا که مردمی مهربان داشت یک گربهی لاغر و پشمالو در اطراف خانهی یک مادربزرگ مهربان زندگی میکرد. مادربزرگ هر روز صبح بعد از اینکه صبحانهاش را میخورد، سفرهی نانش را در گوشهای از حیاط تکان میداد و از غذایی که داشت سهمی را هم، همانجا برای گربه میگذاشت و میگفت: «بیا گربهی قشنگم! غذایت را بخور.» گربهی پشمالو هم میآمد و تکّههای نان را میخورد، البته شاید بعضی از روزها هم غذای چرب و نرمی نصیبش میشد.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد