گربه ی چکمه پوش
پیرمرد فقیری پس از مرگش برای پسر کوچکش یک گربه به ارث گذاشت. پسر به دستور گربه با تمام پولی که داشت برای او یک جفت چکمۀ زرد خرید. بعد از آن گربه با زرنگی یک خرگوش و قرقاول گرفت و برای پیشکش نزد پادشاه برد و گفت: این هدیهای از طرف اربابم، کاراباس، است. چند روز بعد گربه متوجه شد که پادشاه و دخترش به سوی مزرعه میآیند، پس به پسرک گفت که به رودخانه برود و هرچه او گفت گوش بدهد. تا کاروان پادشاه نزدیک آنها شد و گربه گفت: کمک کمک دزدها لباسهای اربابم کاراباس را دریدهاند. پادشاه هم با کمال میل لباسهای شیک و تمیزی را به پسرک داد. در همین حال گربه گفت: دوست دارید که شام را در قصر اربابم میل کنید و پادشاه با کمال میل پذیرفت؛ پس گربه به سرعت نزد دیو بدجنس رفت و گفت: شنیدهام تو خود را به همهچیز تبدیل میکنی آیا به موش هم میتوانی تبدیل کنی، دیو با تمام غرور گفت: بله و در همان موقع که خود را به موش تبدیل کرد، گربه او را خورد و قصر را تصاحب کرد. پادشاه و دخترش و کاراباس نیز از راه رسیدند و پادشاه قبول کرد که پسرک با دخترش ازدواج کند.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد