گلوله و پلنگ
گلولهها اینجوری نیستند. برای کشتن ساخته شدهاند اما نه از کشتن خوشحال میشوند نه غمگین. اصلاً غم و شادی را نمیفهمند. مثلاً وقتی رجببیگ جلوی نامزدش ادای صدای دخترانه شاه را درآورد و طاووسالنساء تلقتولوق شبیه کتری کارخانه خندید، من هیچ احساسی نداشتم. یا مثلاً وقتی رجب بیگ یاد مرگ پدرش افتاد و برایم تعریف کرد پدرش چطور موقع لیسیدن انگشت ماستی، انگشترش را قورت داده و خفه شده، باز هم من هیچ احساسی نداشتم. ولی خودش زارزار گریه میکرد و سرش را میزد به لوله تفنگ، طوری که باروت توی پوکهام میلرزید.
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد