یک خشت هم بگذار در دیگ
روایت قصّههای ایرانی با ضربالمثلهای ایرانی. یکی بود یکی نبود؛ در جنگل سبز، خاله کفشدوزک همراه دخترش در کنار بقیّهی حشرات زندگی می کرد. خاله کفشدوزک یک رستوران بزرگی داشت که از سراسر جنگل برای خوردن دست پخت خوب خاله کفشدوزک به آنجا میآمدند. خاله بهترین آشپزجنگل سبز بود. همه او را خیلی دوست داشتند؛ چون هم خیلی مهربان و هم خیلی دانا بود. روزی از روزهای گرم تابستان، ملکهی زنبورها به آقای کَک گفت: «به همهی حشرات خبر بده، دور دریاچهی نقره ای جمع شوند، من کار مهمی با آنها دارم.»
این کالا در حال حاضر موجودی ندارد